آرامش

ساخت وبلاگ

 جملات زیبا به یاد مادر, روز مادر

جملات زیبا به یاد مادر

 امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم
این اشک های من از سردلتنگی است
دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت
کاش بودی...
امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم
می دانم جای تو خوب است
وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند
آخر میدانم که بهشت زیر پای توست....
کاش فقط امروز نگاهت را داشتم
خدایا کاش فقط یک بار دیگر
آغوشش را داشتم

 تبریک روز مادر, در سوگ مادر

میدونی دلتنگی یعنی چی؟
دلتنگی یعنی اینکه: بشینی به خاطراتت با مادرت فکر کنی ..
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ..
ولی چند لحظه بعد ...
شوری اشکهای لعنتی ، شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند

 تبریک روز مادر, در سوگ مادر

چشم من بیا من رو یاری بکن
گونه‌هام خشکیده شد کاری بکن
غیر گریه مگه کاری می‌شه کرد
کاری از ما نمیاد زاری بکن
اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه می‌خواد

 تبریک روز مادر, در سوگ مادر

بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود
اکنون بزرگ شده ام مادرم را می خواهم , نه برای گرفتن گوشه چادرش
می خواهمش که با گوشه چادرش اشکهایم را پاک کنم.
نه اینکه دلم خوش شود که می دانم نمی شود !
شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم

 تبریک روز مادر, در سوگ مادر

در دو چشم تو خدا جا دارد / عشق با چشم تو معنا دارد
مادرم چشمه ی احساس تویی / عطر خوشبوی گل یاس تویی

 تبریک روز مادر, در سوگ مادر

 نبودنِ تــو
فقط نبودنِ تو نیست
نبودنِ خیلی چیزهاست...
کلاه روی سَرمان نمی‌ایستد!
شعر نمی‌چسبد...
پول در جیب‌مان دوام نمی‌آورد!
نمک از نان رفته!!!
خنکی از آب.............
" ما بی‌تو فقیر شده‌ایم " مادر....

 تبریک روز مادر, در سوگ مادر

مـــادر
تمام زندگیم درد مــیکند
دلــــم نوازش های مــــادرانه میخواهد

 تبریک روز مادر, در سوگ مادر

مادری که در کهنسالی با اینهمه درد و بیماری ،
وقتی می بینه هیچکس دردشو باور نداره ، با خودش میگه " حتمأ " من خوبم " و سعی میکنه با کمر خمیده و پای لنگش ادای آدمای سالمو در بیاره .
قدرشونو بدونیم تا وقتی هستند . زمان خیلی زود " دیر " میشه !!!

 تبریک روز مادر, در سوگ مادر

دغدغهء روزمره ام ، بودن توست !
نفس کشیدنت ..
ایستادنت ..
خندیدنت ..
"مــــــــــادرم"
تو باشی و خدا
دنیا برایم بس است ...

 تبریک روز مادر, در سوگ مادر

مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا.
آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد ، عرش خدا به لرزه درمی‌آید.
و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند:
لالایی مادر

آرامش...
ما را در سایت آرامش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غزل stars-of-sky بازدید : 574 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1393 ساعت: 19:36

 

آرامش...
ما را در سایت آرامش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غزل stars-of-sky بازدید : 602 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1393 ساعت: 19:20

 مرد توریستی به همراه راهنمای عرب ،از بیابان می گذشت.

روزی نبود که مرد عرب بر روی شنهای داغ قدم نزند و با خدای خود به راز و نیاز نپردازد.سرانجام یک روز عصر،آن مرد توریست با لحن تمسخرآمیزی از آن مرد عرب پرسید:«از کجا می دانی که خدایی هست؟!»

راهنما لحظه ای تأمل کرد،سپس به او که نیشخندی به لب داشت،اینگونه پاسخ داد:

«من از روی ردپای باقی مانده در شن ها می فهمم که چندی پیش،رهگذر یا شتری عبور کرده است،»وبا اشاره ی دست خود به خورشید که آخرین انوارش را از دامن افق می چید ،چنین گفت:«به نظرت این رد پای کیست؟»سپس مرد عرب لبخندی زد و...

آرامش...
ما را در سایت آرامش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غزل stars-of-sky بازدید : 590 تاريخ : سه شنبه 19 فروردين 1393 ساعت: 22:37

 نه تنها زد عدو از کین در آن خانه را آتش

که زد با درب خانه قلب صاحب خانه را آتش

همان پستی که پیمان بست در خم غدیر ان روز

به قصد انتقام از کینه زد پیمانه را آتش

صدای دخت طه را شنید از پشت در دشمن

که جای قدر دانی زد در کاشانه را آتش

به پیش چشم بلبل چید گلچین غنچه و گل را

که از غم سوخت شمع و زد پر پروانه را آتش

چنان زد با لگد کز ضرب در بشکست پهلویش

که سوز اشنایی زد دل بیگانه را آتش

به وقت بردن ساقی سپر دیدند کوثر را

که زد از تازیانه هم خم و خمخانه را آتش

چنان زد بر رخش سیلی که بعد از قرنها یا رب

زند در سینه یاد ان دل دیوانه را آتش

شاعر: حميد كريمي

آرامش...
ما را در سایت آرامش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غزل stars-of-sky بازدید : 583 تاريخ : پنجشنبه 14 فروردين 1393 ساعت: 20:11

  درب مطب دکتر به شدت به صدا در امد دکتر گفت: در را شکستی !بیا تو.

در باز شد ودختر کوچولوی 9 ساله ای که خیلی پریشان بود،به طرف دکتر دوید:آقای دکتر !مادرم!و در حالی که نفس نفس میزد،ادامه داد:التماس می کنم با من بیایید!مادرم خیلی مریض است.

دکتر گفت :باید مادرت را اینجا بیاوری،من برای ویزیت به خانه کسی نمی روم.

دختر گفت:ولی دکتر ،من نمی توانم،اپر شما نیایید او می میرد!و اشک از چشمانش سرازیر شد.دل دکتر به رحم آمد و همراه او برود.دختر دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد،جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود.

دکتر شروع کرد به معاینه  و توانست با آمپول و قرص تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد.او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبود در او دیده شد.

زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر تشکر کرد..دکتر به او گفت باید از دخترت تشکر کنی.اگر او نبود حتما می مردی !

مادر با تعجب گفت:ولی دکتر دختر من سه سال است که  از دنیا رفته ! وبه عکس بالای تختش اشاره کرد.

پاهای دکتر از دیدن عکس سست شد.این همان دختر بود!فرشته ای کوچک و زیبا!

آرامش...
ما را در سایت آرامش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غزل stars-of-sky بازدید : 587 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1393 ساعت: 4:07

 

آرامش...
ما را در سایت آرامش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : غزل stars-of-sky بازدید : 599 تاريخ : شنبه 2 فروردين 1393 ساعت: 3:31

لینک دوستان

خبرنامه